به گزارش خبرگزاری فارس، ابوالقاسم طالبی کارگردان «قلادههای طلا» گفتوگویی با نشریه رمز عبور درباره رهبر معظم انقلاب انجام داده است که مشروح آن در ادامه میآید:
با وجود 16 سال سابقه مطبوعاتی، چندان اهل گفتوگو با رسانهها نیست و بعد از اکران «قلادههای طلا» هم به ندرت در رسانهها ظهور و بروز داشته است. اما به قول خودش ما دست گذاشته بودیم روی نقطه ضعفش. چنان که میگفت: «یک هفتهای بود با خودم درگیر بودم و تزلزل داشتم بالاخره حرف بزنم یا نزنم، چون مطمئن نبودم در آن «من» مطرح نشود و خالص باشد، اما این را میدانستم که باید برای شکر نعمت وجود حضرت رهبری حرف بزنم.» اما حرفهای «طالبی» خیلی فراتر از حرفهای همیشگی چنین گفتوگوهایی بود. حرفهایی آنچنان صریح که راستش را بخواهید، اصلاً انتظار شنیدنش را از یک سینماگر 53 ساله نداشتیم. چنان که شاید شنیدن چنین حرفهایی با این درجه از صراحت از زبان سیاسیون غیرمحافظهکار نیز کمی غیرمنتظره باشد. اما «ابوالقاسم طالبی» در این گفتوگو همان قدر صریح و پرانگیزه بود که پشت دوربین «قلادههای طلا». تا جایی که میگفت: «دوست دارم وقتی راجع به رهبری حرف میزنم، دشمنان ناراحت شوند و به من چیزی بگویند و از غیظ دندانهایشان را به هم فشار بدهند و بگویند دوباره این بابا حرف زد و به آنها بگویم: «مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ.»(1) هیچ چیز دیگری هم برایم مهم نیست.» توضیح بیشتری نمیدهم جز این که شما را دعوت میکنم به خواندن یکی از صریحترین گفتوگوهای مطبوعاتی یک سینماگر در سالهای اخیر:
طالبی: به نام خدایی که حضرات خمینی و خامنهای را به امت اسلام هدیه داد. ببینید ایشان به دلیل اخلاقی که دارند که منطبق بر سیره حضرات ائمه(ع) است (البته خود حضرت امام (سلامالله علیه) هم همین طور بودند) دوست ندارند کسی از ایشان تعریف و تمجید کند. اگر در حضور حضرت رهبری تعریف ایشان را بگویید، عصبانی و ناراحت میشوند. این شیوه، مشقی و تعارف هم نیست. ایشان واقعاً خودشان را ساخته و از منیت خود گذشتهاند.
انسان وقتی به حضرت الله وصل میشود، او را که مطرح میکنند، ناراحت میشود و میگوید شما دارید چیزهایی را که خدا انجام داده پای من مینویسید و این شرک بزرگی است و از شرک عصبانی میشوند. در غیر از محضر ایشان هم کسی خیلی جرأت نمیکند از این کراماتی که شما گفتید نمیخواهید از آن حرف بزنید، چیزی بگوید. دشمنان هم از این موقعیت سوءاستفاده میکنند و غیر از ترور فیزیکی، ایشان را ترور فرهنگی هم کرده و مطالبی را گفتهاند که واقعیت ندارد. البته مردم به ایشان عشق میورزند و فرزانگان هم ایشان را میشناسند، ولی بالاخره ما هم وظیفهای داریم.
به همین دلیل هم هست که در حوزه سینما در تمام این سالها نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند؟
طالبی: اگر سؤال کنید سینما در مورد ایشان و ولایت فقیه چقدر کار کرده است، دستهایمان را کاملاً بالا میبریم و میگوییم نه در سینما، نه در سیما، نه در تئاتر، هیچ کار جدیای نه درباره امام(ره) که بزرگترین انقلاب معاصر را به سرانجام رساندند و به اعتراف دوست و دشمن رهبر بسیار بزرگی بودند و نه درباره جانشین صالح ایشان انجام نگرفته است.
این کوتاهی چند دلیل هم دارد. یکی عظمت خود سوژههاست و دیگر این که خود آنها بشدت از این که مطرح شوند، استنکاف میکردند و میکنند. حضرت امام(ره) تا زنده بودند، حتی اجازه ندادند عکس ایشان روی اسکناس چاپ شود. میگفتند عکس مردم را چاپ کنید. یک بار هم که بقیه اصرار کردند و نامه نوشتند، جواب دادند که عکس شهید مدرس را بیندازید. بعضیها دوست دارند همه جا باشند و دیده شوند و عکسشان همه جا باشد و بگویند ما همه جا بودهایم و اصلاً ما اول بودیم و بقیه دنبال ما بودند؛ حتی امام(ره) دنبال ما بود و از این منیتها. ولی برخلاف آنها، رهبران الهی و کسانی که رهبری واقعی انقلاب عظیم اسلامی ما را در دست داشتند، این طور نیستند. برای همین واقعاً نشده است که درباره آنان کار کنیم، یعنی تمام تقصیرها هم به گردن سینما، تلویزیون و... هم نیست.
چرا شما هیچ وقت فیلمی درباره حضرت امام(ره) یا مقام معظم رهبری کار نکردید؟
طالبی: باید عرض کنم که سالها پیش تصمیم گرفتم یک فیلم راجع به ایشان بسازم و اسمش را گذاشتم «رهبر ارکستر»؛ البته ابتدا قصدم ساختن فیلمی راجع به ترور ایشان بود و اسمش را گذاشته بودم «کوثر» ولی بعد وقتی آقای «ستار اورکی»-آهنگساز و موسیقیدان- ماجرایی را که برای مرحوم «بابک بیات» اتفاق افتاده بود، برایم تعریف کرد، من بر اساس آن، فیلمنامهام را تغییر دادم و قصهای به نام «رهبر ارکستر» نوشتم و تصمیم گرفتم آن را بسازم. خب آقای «اورکی» شاگرد بسیار نزدیک مرحوم «بابک بیات» و تا آخرین لحظه زندگی هم در کنار ایشان بود...
ماجرای آقای «بیات» چه بود که شما بر اساس آن فیلمنامه را تغییر دادید؟
طالبی: مرحوم بیات بعد از این که موسیقی سریال «ولایت عشق» [امام رضا(ع)] را در ایران میسازد، به دلایلی از اینجا زده میشود و به کانادا میرود. طبیعی است که آنجا خوانندههای لسآنجلسی سراغ او بروند و آقای بیات هم برای آنها موسیقی میسازد. اما بعد از چند وقت اداره مالیات کانادا سراغ او میآید و میگوید مالیات این موسیقیها را بدهید. آقای «بیات» میگوید من بابت این کارها هنوز پولی نگرفتهام. میگویند ما در اینجا این حرفها را نداریم و نهایتاً او را به زندان میبرند و در آنجا به شکل بدی تحقیر میشود.
بالاخره به هر شکلی بود، برای او مرخصی میگیرند که برود پول جور کند و چون کارهایی هم علیه انقلاب ساخته بود، دوستانش به او میگویند اگر به ایران بروی، دستگیر میشوی. اما آقای بیات به قدری از آنجا دلزده بوده که تصمیم میگیرد با وجود این به ایران برگردد. ظاهراً ایشان هم کسی را داشته که به حضرت رهبری نزدیک بوده. به هر حال آقای بیات برمیگردد و مطمئن بوده که دستگیر میشود.
حضرت آقا هنرشناس هستند و به احترام موسیقیای که مرحوم بیات برای حضرت امام رضا(ع) ساخته بود، او را بخشیدند و از فرودگاه تا در خانهاش اسکورت شد. او تصور میکرد دستگیر شده و دارند او را به زندان میبرند، اما وسط راه متوجه میشود موضوع چیست و فرو میریزد. به خود من که او را در دفتر آقای اورکی دیدم، گفت دوست دارم برای حضرت آقا یک سمفونی بسازم. بعد که موضوع را از آقای اورکی سؤال کردم، ایشان گفت چنین ماجرایی اتفاق افتاده است و نامهاش را دیدهام، ولی خود من نامهاش را ندیدهام، لذا نمیدانم. با بیت هم صحبت کردم. نه تأیید کردند و نه تکذیب. میگفتند این چیزی است که خود آقا میدانند و ما نمیدانیم. لذا تا تأیید حضرت رهبری نمیشد کاری کرد.
چه اتفاقی افتاد که این فیلمنامه تبدیل به فیلم نشد؟
طالبی: 8-7 سالی است که میخواهم، اما هنوز موفق نشدهام این فیلم را بسازم. دلیلش همینهایی است که میگویم. اول این که خود حضرت آقا چندان مایل نیستند برای زندگی و شخصیت ایشان به عنوان آقاسید علی آقای خامنهای فیلمی ساخته شود. ضمن این که به هر حال کار کردن درباره ایشان حساسیتهای زیادی دارد. سوای این که اصل همین قضیه هم باید توسط دفتر ایشان تأیید شود.
چرا عنوان فیلمنامه را گذاشته بودید «رهبر ارکستر»؟
طالبی: به خاطر این که حضرت آقا واقعاً مثل رهبر یک ارکستر بزرگ به پهنای همه امت اسلام، هم سازهایی را که از این سو و آن سو نواخته میشوند، میشناسند، هم جریانها و جناحهای مذهبی و غیرمذهبی را خوب میشناسند و هر کسی که فالش بزند، خیلی خوب متوجه میشوند هیچ نوازندهای نمیتواند سر یک رهبر ارکستر کارکشته و بزرگ کلاه بگذارد، چون او تمام سازها را میشناسد و خیلی از آنها را خودش میتواند بنوازد و بهنوعی هماهنگکننده ارکستر هم هست. تمام تلاشهای یک رهبر هم در این جهت است که همه سازها باشند، چون هرچه سازها و نوازندهها بیشتر باشند، عظمت ارکستر هم بیشتر خواهد شد. ولی قاعده نوازندگی در ارکستر این است که همه باید ملودی را که هماهنگ شده است بنوازند، نه این که هر کسی ساز خودش را بزند، چون آن وقت دیگر ارکستری وجود ندارد. خیلیها دوست دارند ساز خودشان را بزنند. بعضیها هم احتمالاً در حمام خواندهاند و تصور میکنند صدایشان خیلی خوب است. شاید هم واقعاً صدای خوبی داشته باشند، ولی صدای خوبی که با ارکستر هماهنگ نباشد، وقتی وسط سمفونی بالا برود، گوشخراش و انکرالاصوات میشود. حضرت آقا معمولاً تا سازی از حیز انتفاع نیفتد، تمام تلاششان این است که آن را حفظ کنند تا ساز و نوزاندهاش از نوا نیفتند.
حالا تعبیر ما ساز است، تعبیر خود ایشان این است که نمیخواهیم هیچ کسی را از قطار انقلاب پیاده کنیم و میخواهیم همه سوار این قطار باشند. خلاصه تعبیر حقیر در چارچوب این فیلمنامه این است که در ارکستری که رهبریاش با حضرت آقاست، ایشان سعی دارند همه سازها باشند.
دوست داریم تحلیل ابوالقاسم طالبی به عنوان یک فیلمساز سیاسی را هم در مورد انتخاب رهبری بشنویم. پیگیر وقایع بودید؟ خیلی کم پیش آمده یک کارگردان در مورد این موضوعات صحبت کند.
طالبی: پیگیر مریضی حضرت امام بودم و شب چهاردهم خرداد آخرین سکانس فیلم 16 میلیمتری را تمام کردم که خبر آمد حال حضرت امام(ره) وخیم است. البته بد نیست یک نویسنده سینما هم راجع به این قضایا حرف بزند. پس با اجازه میرویم کمی عقبتر از این انتخاب درخشان. همان موقعی که قضیه آقای منتظری در کشور اتفاق افتاد، جنگ بود و فضای جنگ هم ایجاب میکرد فضای خبری بسته باشد. اینترنت هم نبود و فقط تلکس بود که فقط بعضیها به تلکس دسترسی داشتند.
در کتاب چهار جلدی خاطرات آقای «ریشهری» و در کتاب «سنجه انصاف» هست که آقای «محمدی گیلانی» که قاضی شرع بود و خدا حفظشان کند و شفایشان بدهد، خدمت حضرت امام(ره) میرود و میگوید من از شاگردان آقای «منتظری» بودهام. آدم خوبی است، ولی به درد رهبری نمیخورد. ضمناً نگویید من گفتهام چون از سرنوشتی شبیه به عاقبت آقای «شمسآبادی» میترسم. امام(ره) میخندند و میفرمایند مطمئن باش به کسی نمیگویم. شما برو به آقای «هاشمی» بگو بیاید. خود آقای «گیلانی» میگوید بعداً پیگیری کردم و آقای «هاشمی» گفت امام(ره) به من گفت، ولی من گفتم این که نمیشود. ما اعلام کردیم بهتر است شما در خبرگان دخالت نکنید و بگذارید خبرگان کارش را بکند.
آقای هاشمی اخیراً در مصاحبهای در همین مورد گفته به حضرت امام گفتم کاری است که شده.
طالبی: بنده قریب به مضمون عرض کردم. ببینید حضرت امام(ره) هیچ وقت در مورد قائممقام رهبری به تبریکها جواب ندادند و یکی از سؤالات بزرگ همین بود که چرا امام(ره) عکسالعمل نشان نمیدهند. اگر صحیفه امام(ره) را مطالعه کنید، میبینید که ایشان به تبریک عید و... و سران کشورها و افراد زیادی پاسخ دادهاند. حتی همین شعر مشهور «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» را پای تبریک شهید ستاری و روی همان کاغذ نوشتهاند. اما در مورد قائممقام رهبری به تبریکها جواب ندادند.
خلاصه در مورد رهبری عدهای پیش حضرت امام(ره) میروند و سعی میکنند به ایشان بقبولانند که اگر «منتظری» نباشد، ما مشکل پیدا میکنیم. حضرت امام(ره) حدود شاید بیش از پنج بار بر فقاهت و صلاحیت حضرت آقا تأکید میکنند و بعد هم میگویند چرا نمیفهمید که ایشان هست؟ این را افراد مختلفی گفتهاند. امام حداقل پنج بار- و شاید بیش از پنج بار- در حضور عروس گرامیشان خانم دکتر طباطبایی همسر حاج احمد آقا و همسرشان، آیتالله مشکینی، آیتالله امینی، آقای هاشمی رفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی، مرحوم آقای خلخالی، میرحسین موسوی، آیتالله گیلانی و... ـ این را گفته بودند و حتی در حضور آدمهای مختلفی هم که در این اواخر به ایشان مراجعه میکردند، صریح اسم رهبر آینده را هم میبردند و لذا حاج احمد آقا میگفت: «بر خود واجب میدانم پشتیبان رهبری باشم.» جالب است بدانیم امام(ره) این مطلب را چند بار فقط در حضور میرحسین موسوی گفتند، یعنی او بیشتر از خیلیها این حرف را از امام شنیده است.
خب این امام(ره) کیست که بر صلاحیت و فقاهت حضرت آقا تأکید دارند؟ مقداری برای نسل امروز عرض میکنیم. امام بشدت تیزهوش بودند و نبوغ عجیبی داشتند. واقعاً انگار آینده را میدیدند. نمونههای مختلفی را میشود مثال زد؛ از سقوط شاه تا سقوط شوروی و پیشبینی نابودی کمونیست تا همین قضیه رهبری حضرت آقا و عزل منتظری. همان روزی که حضرت امام آن نامه مشهور (6/1/68) را به آقای منتظری نوشتند، به ایشان گفتند دیگر چیزی به من ننویس، ولی میدانم شما چیزهایی خواهی نوشت که آخرتت را خراب میکند که همین کار را هم کرد. آخرین کارش هم این بود که خاطراتش را نوشت و به حاج احمد آقا، آقای ریشهری، حضرت امام(ره)، رهبری و... تهمت زد. فکرش را بکنید که یک آدم ممکن است به چه حدی از سقوط برسد و امام(ره) این را پیشبینی کرد. لازم نیست شما حتماً در مورد مکاشفات روحی، نظری، شهودی و نور حضرتی و علم لدنی پنج تا کتاب خوانده باشید تا متوجه شوید چه کسی صاحب این کرامات است، چه کسی صاحب آن نیست. کافی است انقلاب اسلامی و حرکات و سخنان و تصمیمگیری امام(ره) را در مقاطع مختلف مطالعه کنید. مکاشفاتی را که آمیرزاجواد آقای ملکی در «لقاءالله» یا آخوند نخودکی در کتاب «نشان از بینشانها» بیان میکنند، ما بارها و بارها با چشم سر در تصمیمات و سخنان و اعمال حضرت امام(ره) مشاهده کردیم. البته خود ایشان هیچ گاه نگفتند مکاشفه است، کس دیگری هم نگفته است، ولی بعضی تصمیماتشان ظرایفی از حضرتشان دیده شد که خیلی عادی نیست.
مثلاً در مورد اشاره ایشان برای انتخاب رهبری چه ظرایفی وجود دارد؟
طالبی: امام(ره) کسی بود که ولایت فقیه را در عصر حاضر و برای حکومتداری بیان فرمود. علمای واقعی میگویند از زمان حضرت امام عسکری(ع) که این اصل نوشته شد، تاکنون فقیهی نیست که به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد، البته به عناوین مختلف بیان کردهاند و در میزان اختیارات اختلاف دارند، اما حضرت امام(ره) در سال 48 بحث ولایت فقیه را خیلی جدی در نجف مطرح کردند. قبل از آن هم گمانم در کتاب «قضا» در باب اختیارات فقیه شرحی دادهاند، بنابراین ایشان میداند که وقتی دارد میگوید فلانی میتواند ولی فقیه شود، یعنی چه؟ به همین دلیل وقتی به ایشان میگویند اگر آقای منتظری را کنار بگذاریم چه کسی را داریم؟ میگویند آسید علی آقا هست. چرا نمیفهمید؟
واکنش حضرت آقا هم البته به این حرف امام جالب است.
طالبی: بله. در اولین جلسهای که امام این حرف را میزنند، خود حضرت آقا هم حضور داشتند و به حضرت امام میگویند به همه تکلیف کنید بیان این مطلب در جایی بیرون از این جلسه حرام است. این هم از روح بزرگ حضرت آقاست. هر کس دیگری بود که امام(ره) فقط یک کلام به او این چنین گفته بودند، به آن احتجاج!! میکرد، ولی حضرت آقا از حضرت امام(ره) میخواهند که تکلیف کنند تا این موضوع اصلاً بازگو نشود.
داشتم در مورد دلایل عادی نبودن تصمیمات عرض میکردم. البته در پرانتز عرض کنم که قصد مقایسه با حضرات معصومین(ع) نداریم، بلکه اینجا درباره انسانی پارسا و حکیم و مجاهد که عبد خدا شده، صحبت میکنیم که حضرت حق به ایشان عنایت فرموده و به طور خاص و ویژه یاریاش کرده است.
عرض میکردم امام(ره) میداند ولایت فقیه یعنی چه و به ولایت مطلقه هم معتقد است. ولایت مطلقه یعنی این که تمام مراجع شیعه و مفتیهای اسلام به لحاظ حکم حکومتی زیر نظر ایشان قرار میگیرند. لذا وقتی امام(ره) حضرت آقا را معرفی میکنند، انقلت آوردن یک عده و بعد هم خود را خط امامی معرفی کردن، نشان میدهد یا امام یا خط امام را نمیشناسند و ایشان را فهم نکردهاند یا نفس بر آنها مستولی شده است. چون امام(ره) با همه سیاس بودن و با یک هوشمندی خاص، این مسئولیت را به حضرت آقا واگذار میکنند. با این همه چون نمیخواستند موضوع انتخاب جانشین سنت شود، فقط فرمودند نظر من حضرت سیدعلی آقاست و انتخاب با خبرگان است. مجلس خبرگانی که حضرت رهبری را انتخاب کرد، مجلس خبرگان عظیمی بود، چون فقهای بسیار بلندپایهای در آن بودند، از جمله آقای جوادی آملی، آقای سبحانی، آقای موسوی اردبیلی و... جالب است بدانید که از نمایندگان خبرگان آن زمان الان حدود 10 نفرشان مرجع تقلید هستند. در چنین جمعی حضرت رهبری رأی میآورند، آن هم رأی بالا. البته ایشان یک مخالف جدی داشتند و آن هم خودشان بودند.
چنین کسی با چنین شرایطی رهبر شده است؛ کسی که فرهنگ و هنر را خوب میشناسد و نه این که میشناسد که خودش فرهنگی و هنرمند است. سیاست را خوب میشناسد و نه این که خوب میشناسد که خودش سیاستمدار است. جبهه و جنگ را میشناسد و نه این که فقط میشناسد، خودش جنگنده و مجاهد است. میداند زندانی طاغوت بودن، شلاق خوردن و تبعید رفتن یعنی چه و نه این که فقط میداند، بلکه خودش زندان رفته، شلاق خورده، دستگیر و تبعید شده و محرومیت کشیده است و لذا تا بن دندان، رژیم طاغوت، دشمنیهای امریکا و دسیسههای شیطانی ابرقدرتها را میشناسند علم یقین به این که چه کسانی یاران واقعی حضرت امام(ره) بوده و چه کسانی را زخارف دنیا از راه امام دور کرده. چنین انسان فرزانه و کم نظیری با انگشت اشاره حضرت روحالله و درایت خبرگان ملت، رهبر میشود و همه در آن موقع آرام میشوند. آسید احمد آقا که درود خدا بر روح پرفتوحش باد، تعبیری دارد خطاب به حضرت آقا که وقتی شنیدیم شما رهبر شدید، آرام شدیم و مرهمی بود بر زخم داغی که از رحلت حضرت امام دیده بودیم.
این رهبر با این خصوصیات که قرار نیست شروع به باج دادن کند. عدهای توقعاتی دارند و چیزهایی میخواهند. بعضیها میگویند ما همسن ایشان هستیم. بعضیها میگویند سن ما بالاتر است. بعضیها میگویند آن موقعی که ایشان مشهد بود، ما تهران بودیم. آن موقعی که ایشان مشهد بود، ما پاریس بودیم. با امام 15 تا عکس داریم، ایشان ندارد، کمتر دارد. خانه من به خانه حضرت امام نزدیک بود و از این حرفها را برای گرفتن باج، قطار میکنند و این کوه صبر و مردانگی ضمن احترام به آنها، یک ذره از خطوط و ارزش اصلی انقلاب برای دلخوشی این افراد عقب نمیروند.
یادتان هست موضع هنرمندان در این فضا و در برابر این انتخاب چه بود؟
طالبی: خبر رحلت که اعلام شد، گویی گردی از غم و افسردگی بر کشور و قلبهای مردم باعاطفه و وفادار پاشیده شد. واقعاً انگار دنیا برایمان آخر شده بود؛ اشک بود و آه و نالههای جانسوز. گویا عشق غروب کرده و عاشقان دیگر امیدی برای ماندن در این دنیا نداشتند. بعضیها خود را چنان میزدند تا غش میکردند در نیم روز آنقدر گریه کرده بودیم که چشمانمان دیگر اشک نداشت خدا میداند و کسانی که آن زمان این چنین بودند که عرض شد. پس از شنیدن خبر انتخاب حضرت آقا، گویی دوباره خورشید طلوع کرد همزمان امید هم در دلها طلوع کرد و شعارها تغییر کرد، «دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست» شد شعار مردم سراسر کشوری که به دنبال مرهمی بودند بر جگر سوخته و قلب شکستهشان در آن زمان انصافاً افراد شاخص هنرمند کشور در یک حزن عظیم از فقدان حضرت امام(ره) بودند و اکثراً نسبت به حضرت آقا با روی خوش و افتخار سلام کردند و تسلیت رحلت امام(ره) را گفتند و تبریک انتخاب ایشان را اعلام کردند. اما به مرور زمان سیاسیونی که با آرم طرفداری از امام صاحب تریبون بودند، رفتاری کردند که اوضاع دچار تغییر شد و امروز هم واقعیت امر این است که هنرمندان در جهان کنونی در دو جبهه تقسیم فعالیت میکنند: جبهه باطل شیطان شامل انگلستان و امریکا و جبهه حق و خدای سبحان که نماد جبهه حق حضرت رهبری است. چون ادامه دهنده اسلام ناب محمدی(ص) همان اسلام انقلابی که شهدا و خود امام و همه دلدادگان راه حق آزادی در مقابل شیاطین عصر فدای آن شدند، انتخاب با خود افراد است که پشتیبان حضرت رهبری این فرزند حضرت زهرا(س) و پرچمدار عصر نوین خمینی(ره) باشند یا دست در دست شیطان در بیبیسی و به تشویقهای آنان دلخوش کنند.
خب یک عده به دلایل مختلف انقلاب اسلامی را برنمیتابند و لذا دست در دست شیطان بزرگ میگذارند؛ چون شیطان دهان گشاد و بوقهای مختلفی برای تبلیغ دارد به آن دل خوش میکنند. در حالی که اکثریت هنرمندان فرزانه کشور زیر بیرق حضرت فاطمه الزهرا(س) طرفدار عظمت و عزت و استقلال کشورند و نسبت به حضرت رهبری حس وفا و صفا و یکرنگی دارند و تا زمانی که این حکومت در مقابل طاغوتهای زمان بایستد، بدیهی است که هنرمندان واقعی از آن حمایت میکنند. چه چیزی از این بالاتر که انسان در مقابل امریکا و انگلیس و غرب ستمگر که قاتل میلیونها آدم در سراسر جهان هستند، بایستد؟
بعد از انتخاب رهبری توسط خبرگان، حضرت آقا کار را به دست گرفتند. خب ایشان نگاه فرهنگی خاصی از همان ابتدا داشتند. اگر مایل باشید کمی در مورد مشی فرهنگی رهبری صحبت کنیم. مثلاً نگاه رهبری به مقوله آزادی که همیشه محل بحثهای زیادی هم بوده است.
حضرت امام(ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی در بیاناتی نزدیک به این مضامین میفرمایند آنهایی که میگویند در اسلام آزادی نیست و میگویند جمهوری دموکراتیک، تصور میکنند در اسلام دموکراسی وجود ندارد و میخواهند این قید را بگذارند که یعنی اسلام یک چیز است، آزادی یک چیز دیگر، در صورتی که در اسلام همه چیز هست. آزادی آن جوری که باید باشد، هست. آن آزادیای را که خدا قرار داده در اسلام هست. این خلاف حرفی است که برخی میگویند وقتی دین در برابر آزادی قرار میگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی. اینها را من از آن شخصی شنیدم که در آن زمین چمن کذایی میگفت که از مرگ نگویید، از زندگی بگویید. به عبارت دیگر بگویید زندگی بر امریکا باد. یا زندگی بر اسرائیل باد. یعنی که اگر بر آنها زندگی باد، بر ما هم باد!
بعضیها حرفهایی میزنند که ممکن است چهار تا بچهای که پای صحبتشان نشستهاند بگویند چه حرفهای درخشانی، ولی آنگاه که اهل فکر و تفکر به این سخنان گوش دهند، میپرسند این بنده خدا حالش خوب است؟ حواسش سر جاست؟ یعنی چه؟ امام حسین(ع) در لحظاتی که حرکت میکنند، در یک جایی میگویند مادرتان به عزایتان بنشیند. حضرت علی(ع) در خطبهای خطاب به خوارج نهروان میفرمایند: شما را خواهم کشت و بیش از 12 نفرتان باقی نخواهید ماند. چنان خطبهای میخوانند.
چنان خطبههای میخوانند که هشت هزار نفرشان یا میترسند یا آگاه میشوند و کنار میروند. اسامی که ما شناختهایم، این اسلام علی بنابیطالب (ع) است. ظاهراً آقایان قاطی شنیدهاند و میخواهند پیکر اسلام را بتراشند که هر جور شده به لیبرال دموکراسی غرب بخورد. یک وقتی در تاریخ میخواندیم که مثلاً میرزا آقا خان نوری دو تا تابعیت داشت. میگفتم علما، فضلا و مردم آن دوره چه جوری این مسأله را تحمل میکردند؟ حالا چشممان روشن شده، میبینیم حتی خیلی از ... دو تابعیت دارند، چون گرین کارت هم خودش یک جور تابعیت است. آنهایی هم که تابعیت کانادا را دارند، قبلش باید به سر ملکه انگلستان قسم بخورند. به هر حال بد نیست آقایان بروند و آخر و عاقبت میرزا آقاخان نوری را بخوانند که چه مرگ فجیع و ذلیلانهای داشت و اینک در کجای تاریخ قرار دارد.
این آزادمنشی است که حضرت رهبری حدود 10 سال پیش فیلم یکی از کارگردانها را میبینند و میگویند خسته نباشی.
آن شخص بحث میکند که این جوری است و... آقا میفرمایند: خیر! مملکت صاحب دارد. فیلم شما خیلی بیجا و غلط است، ولی برو و فیلم بعدیات را هم بساز. اشکال ندارد، ولی فکر نکن این درست است، چون درست نیست. میخواهی فیلم بسازی. برو بساز، ولی این راه درستی نیست. البته این فیلمساز راهش را یافت و فیلم بعدیاش دیگر آن شکلی نبود و خوب فهمید رهبری چه رهنمودی به او دادند. فهمید که آزادمنشی با ادای آزادی را درآوردن، فرق دارد.
به جرات میتوان گفت که امروز اگر شاعرانی داریم که در 200 سال گذشته نظیرشان کم بوده به خاطر توجه ویژه حضرت رهبری است. اگر نویسندگان شاخص و قدرتمند انقلابی داریم که در 200 سال گذشته در تاریخ ادبیات نظیرشان نادر است به خاطر توجه ویژه حضرت رهبری است. اگر فیلمسازان خوش ذوق و انقلابی داریم به خاطر تامل و درایتی است که ایشان در مورد آزادی برای این قشر بویژه قائل شدهاند. اگر اوضاع موسیقی و حدود آن در کشور تقریبا تثبیت شده اگر حضور زنان در عرصه سینما و تصویر به شکل قاعدهمندی درآمده همه به خاطر توجه و خطشکنی عالمانه ایشان در دفاع از هنرمندان بوده و در یک کلام میتوان گفت هنر انقلاب برگرد خورشید وجودی ایشان صاحب نورانیت و جلوه است.
All Rights Reserved By kbf.ir © 2009-2018